English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 264 (9199 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
instrumentally U با اسباب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
contrivance U اسباب
contrivances U اسباب
contraption U اسباب
contraptions U اسباب
valuables U اسباب
outfit U اسباب
outfits U اسباب
gadget U اسباب
gadgets U اسباب
scoop U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scooped U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scooping U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scoops U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
part U اسباب یدکی اتومبیل
drag U اسباب لایروبی
dragged U اسباب لایروبی
drags U اسباب لایروبی
partition U وسیله یا اسباب تفکیک
partitions U وسیله یا اسباب تفکیک
slide U اسباب لغزنده
slides U اسباب لغزنده
move U اسباب کشی
move U اسباب کشی کردن
move U اسباب کشی کردن تکان
moved U اسباب کشی
moved U اسباب کشی کردن
moved U اسباب کشی کردن تکان
moves U اسباب کشی
moves U اسباب کشی کردن
moves U اسباب کشی کردن تکان
traps U اسباب
life preserver U وسیله نجارت غریق وغیره اسباب نجات
life preservers U وسیله نجارت غریق وغیره اسباب نجات
engine U موتور اسباب
inconvenience U اسباب زحمت
inconvenienced U اسباب زحمت
inconveniences U اسباب زحمت
inconveniencing U اسباب زحمت
resistor U اسباب مقاوم دربرابر برق
resistors U اسباب مقاوم دربرابر برق
pilot U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
jig U اسباب فولادی که با هدایت ان مته و سوهان را به کار می برند
jigs U اسباب فولادی که با هدایت ان مته و سوهان را به کار می برند
adjustment آلت تعدیل اسباب تنظیم
adjustments U الت تعدیل اسباب تنظیم
thing U اسباب دارایی
appliance U اسباب
appliance U اسباب کار
appliances U اسباب
appliances U اسباب کار
paraphernalia U اسباب لوازم
remover U اسباب کش
removers U اسباب کش
freehand U بی اسباب
shear U اسباب برش قیچی
peeler U اسباب پوست کن پلیس
peelers U اسباب پوست کن پلیس
doodad U اسباب
doodads U اسباب
mounting U اسباب سوار شدن یا کردن
resister U اسباب مقاوم دربرابر برق
resisters U اسباب مقاوم دربرابر برق
vaulting U پرش از روی اسباب ژیمناستیک
tackle U اسباب
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled U اسباب
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles U اسباب
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling U اسباب
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
dumbbell U اسباب ورزشی
dumbbells U اسباب ورزشی
rigging U اسباب
things U اسباب
encumber U اسباب زحمت شدن
encumbered U اسباب زحمت شدن
encumbering U اسباب زحمت شدن
encumbers U اسباب زحمت شدن
toy U اسباب بازی
toys U اسباب بازی
churn U بوسیله اسباب گردنده
churned U بوسیله اسباب گردنده
churns U بوسیله اسباب گردنده
roulette U اسباب قمار چرخان
rig U اسباب
rigged U اسباب
rigs U اسباب
garotted U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garottes U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garotting U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garroted U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotes U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garroting U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotte U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotted U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrottes U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotting U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
Other Matches
apparel U اسباب
accouterment U اسباب
articles U اسباب
article U اسباب
dixings U اسباب
fixings U اسباب
free hand U بی اسباب
apparatus U اسباب
tool U اسباب
device U اسباب
devices U اسباب
free handed U بی اسباب
geap U اسباب
whigmaleerie U اسباب
whigmaleery U اسباب
instrument U اسباب
lash up U اسباب
mountings U اسباب
utensils U وسایل اسباب
spare U اسباب یدکی
implement U اسباب اجراء
implementing U اسباب اجراء
playthings U اسباب بازی
plaything U اسباب بازی
implements U اسباب اجراء
kits U اسباب کار
implemented U اسباب اجراء
kit U اسباب کار
tools U اسباب کار
spared U اسباب یدکی
utensil U وسایل اسباب
conspiracies U اسباب چینی
exerciser U اسباب ورزش
fishing gear U اسباب ماهیگیری
inhalator U اسباب استنشاق
purofier U اسباب پاک کن
rectifier U اسباب تقطیر
resonator U اسباب ارتعاش
stamper U اسباب کوبیدن
trocar U اسباب بزل
(be) put out <idiom> U اسباب زحمت
Luggage U اسباب و اثاثیه
military device U اسباب ارتشی
enginery U اسباب جنگی
discommodity U اسباب زحمت
conspiracy U اسباب چینی
impedimenta U اسباب تاخیرحرکت
furniture U سامان اسباب
malice U اسباب چینی
fittings and fixtures U اسباب و اثاثه
gear U اسباب لوازم
geared U اسباب لوازم
gears U اسباب لوازم
appurtenance U اسباب جهاز
caboodle U اسباب سفر
causes of revelation U اسباب نزول
crimper U اسباب فردادن مو
disfurnish U بی اسباب کردن
hatcher U اسباب جوجه گیری
piano player U اسباب پیانو زنی
instrumental drawing U نقشه کشی با اسباب
charge coupled device U اسباب تزویج علامت
emcumber U اسباب زحمت شدن
coffee roaster U اسباب بودادن قهوه
conspiratress U اسباب چینی کردن
cumbrous U اسباب زحمت پرزحمت
apparatus U اسباب و وسایل ژیمناستیک
dentifactor U اسباب دندان سازی
equipage U اسباب و لوازم جنگی
lay out U اسباب خرده ریز
mathematical instrument U اسباب نگاره کشی
trangam U اسباب عجیب وغریب
vinifacteur U اسباب شراب سازی
this luggage U این اسباب و اثاثیه
luggage van U واگن اسباب و اثاثیه
toylike U مثل اسباب بازی
toyer U سازنده اسباب بازی
moonlight fliting U اسباب کشی شبانه
move house U اسباب کشی کردن
to shift to the new building U اسباب کشی کردن
purofier U اسباب تصفیه گاز
spurtle U اسباب اتش همزن
surveying insatrument U اسباب نقشه برداری
take your w to another room U اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
to form a plot U اسباب چینی کردن
to put to inconvenience U اسباب زحمت شدن
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
powder puff U اسباب پودر زنی
devices U دستگاه اسباب وسیله
device U دستگاه اسباب وسیله
leeches U اسباب خون گیری
leech U اسباب خون گیری
powder puffs U اسباب پودر زنی
bauble U اسباب بازی بچه
encumbrance U اسباب زحمت گرفتاری
baubles U اسباب بازی بچه
encumbrances U اسباب زحمت گرفتاری
luggage lockers U قفس های اسباب و اثاثیه
yoyo U نوعی اسباب بازی بچگانه
lithophone U اسباب کشف ریگ درابدان
light meter U اسباب کوچک نور سنجی
glee U ساز و نواز اسباب موسیقی
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
calisthenics U ورزشهای تمرینی بدون اسباب
agitator U اسباب بهم زدن مایعات
agitators U اسباب بهم زدن مایعات
toiletry U لوازم ارایش اسباب توالت
sequencer U اسباب سنجش توالی وتسلسل
sander U اسباب شن زنی چرخ سنباده
To collect (pack)the household goods. U اسباب خانه را جمع کردن
take away your things U اسباب خود را از اینجا ببرید
i am sorry to trouble you U ببخشید اسباب زحمت شدم
colour hard copy device U اسباب نسخه چاپی رنگی
dynameter U اسباب سنجش قوه دوربین
filterpress U اسباب روغن گیری ازماهی
glove stretcher U اسباب گشادکردن پنجههای دستکش
kinetograph U اسباب عکس برداری ازچیزهای جنبنده
turbulator U اسباب مخصوص بهم زدن مایعات
center piece U قسمت میانی اسباب روی میز
pulverizator U اسباب جهت ساییدن یا گردکردن چیزی
pipe cutter U اسباب ویژه قطع لولههای فلزی
to move in U بخانه تازه اسباب کشی کردن
I'd like to leave my luggage, please. من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
noah ark U کشتی بچگانه که اسباب بازی اوست
move in U به خانه تازه اسباب کشی کردن
wimble U هر نوع اسباب یاوسیلهای که باان سوراخ میکنند
lactoscope U شیرازما اسباب ازمایش پاکی یا چربی شیر
Where are the luggage trolleys? U چرخ دستی اسباب و اثاثیه کجا هستند؟
Where are the luggage lockers? U قفسه های ویژه اسباب و اثاثیه کجاست؟
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
hemostat U اسباب یا دارویی برای بند اوردن خونریزی
contraption U تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
polarograph U اسباب مخصوص تجزیه کمی وکیفی قطب
Can you help me with my luggage? U ممکن است اسباب و اثاثیه ام را حمل کنید؟
exterminatory U اسباب نابودی مایه انهدام یا انقراض نابودسازنده
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
Will you have our luggage sent up? U آیا ممکن است اسباب و اثاثیه من را بالا بفرستید؟
Take this luggage to the taxi, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تاکسی حمل کنید.
panatrope U اسباب الکتریکی برای دراوردن صدای گرامافون از بلندگو
the child is a great t. to us U این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
smoke consumer U اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
Could you help me carry my luggage? U ممکن است در حمل اسباب و اثاثیه ام به من کمک کنید؟
lewis U یکجور اسباب سنگ بلند کنی که زبانه دم فاختهای دارد
Take this luggage to the bus, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تا اتوبوس / تاکسی حمل کنید.
sonde U اسباب اندازه گیری اوضاع فیزیکی وجوی ارتفاعات زیادماوراء جو
teleprompter U اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
bran pie U فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
ccd U اسباب تزویج علامت حافظه با اطلاعات چرخان دستگاه با بار جفت شده
rain box U صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
pedrail U اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
garrote U اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
garotte U اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
gastroscope U اسباب معاینه داخلی معده وسیله مشاهده داخل معده
seated U وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seats U وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat U وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
dasd U Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
widget U آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
ophthalmoscope U اسباب معاینه ته چشم ته چشم بین
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com